معنی مخلوط کردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمیختن، قاطی کردن، درهم کردن
فارسی به انگلیسی
Blend, Intermingle, Mingle, Mix
فارسی به ترکی
karmak
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
گومختن ویمختن شیپ گت کردن (گویش افغانی) در آمیزاندن
حل جدول
فارسی به عربی
فرهنگ واژههای فارسی سره
کلمات بیگانه به فارسی
آمیختن، درآمیختن
فارسی به ایتالیایی
لغت نامه دهخدا
مخلوط. [م َ] (ع ص) آمیخته شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته. (ناظم الاطباء).
- مخلوط شدن،آمیخته شدن. (ناظم الاطباء).
- مخلوط کردن، آمیختن و سرشتن و شوریدن. (ناظم الاطباء).
معادل ابجد
959